با نگاهی
که مرا تماشا می کرد
لبخندی
صمیمی و گرم
و جملاتی
که مرا نشانه گرفته بود
رها کرد مرا
از سنگینی غمی که در چشمانم نشسته بود
مرا از پیله من رهاند
کابوس نیمه تمام مرا تمام کرد
شادابی و سرخوشی را دوباره به جان من بازگرداند
به نگاهی
لبخندی
توجهی
استادم
و بعد با هم خندیدیم.
ای کاش
- آرزویی که محال نیست
محالی که در دسترس است
دسترسی که دور نیست
و نزدیک هم!!! –
تو باشی
کاش مرا تو ببینی
به نگاهی
لب خنده ای
سر زنشی
خشمی
آهی
کاش مرا تو ببینی
کاش هنوز باشم
در حلقه دیده تو
بدان
که تو برایم هستی
هنوز و همیشه.
بدان که نگاهت رهایی است
یکی تنها یکی برای عاشق زیستن کافی است
خنده یکی بس برای تا ابد مستی است
تنها یکی
یکی که تو باشی.
تباهی خاکستر
شعله بر دل سیاهی روشن تر
اگر تو بودی
گل بود و شادی و شور
زیبایی خد ا نور
لطف و نگاه و ذوق
حسن و قرار و شوق
زمان مال ما بود
زمین بر پای ما بود
قلم در دستم
کلمات بر کاغذم
و تو
در باورم
« تو در باورم»
هستی
به خدا هستی
همیشه با منی
اویی که نیست منم
من.
اویی که می درخشد
ستاره ای است که
گرچه دور است
ولی
در باور من هنوز
روشن تر از همیشه
می درخشد
اویی که نیست
جرمی مانده است
که بازتابش خورشیدش را از یاد برده است
ماه ستاره نیست
ماه به نور خورشید زنده است
و اگر نیست
پشت حصارش پنهانی
به تماشای روشنایی خورشیدش نشسته است
There are two ways of spreading light
To be the candle
Or
the mirror that reflect it
آکنده از آرزویی محال
لبریز از حس سوزنده خواستن
سرشار از دلشوره
منتظر دیدار روی تو
انتظار
انتظار
انتظار
لب بسته
چشم ها خسته
دل پرپر زنان
قدم ها نه به این نه به آن.
انتظار
انتظار
فرو غلتیده در هراس
پر از وسوسه
نیاز
دیوانگی
فکر در گور
دیوانگی
در فاصله ای که به دوری ستاره ای دیگر است
انگار
آرزویی محال در باور است
محال
محال
محال.
لعنت بر لغات من
لعنت بر زبان من
لعنت بر فاصله
لعنت بر خاطره!
ماهی افتاده در بستر سنگ
میلی معلق در فضای منگ
لول زنان
فریاد کنان بر پوچی محض
بی قرار
بغضی در گلو
فریادی در کلام
اشکی در لحظه سلام
در آرزوی فرجام!