امروز !!!

امروز برای دست زدن به کاری غیر عادی روز خوبی است.

می توانیم  با دیگران برقصیم

به چشمان غریبه ای خیره شویم و با او از عشق سخن بگوییم

بوسه را لبخندی سازیم و بر روی همه تقدیم کنیم.

 

امروز می توانیم برای خاطره تلخی که هنوز قلبمان را می خراشد اشک بریزیم

می توانیم گوشی را برداریم و با کسی تماس بگیریم که عهد کرده بودیم هرگز با او صحبت نکنیم همانی که دوست داریم روزی پیامی از او دریافت کنیم.

امروز می تواند روزی متفاوت باشد

امروز هر خطایی پذیرفته و بخشوده است

امروز روزی است برای لذت بردن از زندگی.

 

از تمام موهبت هایی که خداوند امروز به تو ارزانی داشته است بهره مند شو.

موهبت ها را نمی توان ذخیره کرد هیچ خزانه ای برای روز مبادا وجود ندارد.

 اگر از آنها بهره نگیری برای همیشه از بین می روند.

 

خداوند می داند گر به زندگی ما پا گذارد هنرمندان خلاقی می شویم

یک روز به ما گل می دهد که تندیس بسازیم

روز دیگر قلم مو و بوم می دهد.

ما هرگز قلم مو را روی گل و گل را روی بوم به کار نمی بریم.

 

هر روز معجزه خاص خود را دارد.

موهبت های امروز را بپذیریم و به کار بندیم.

فردا موهبت های دیگری در انتظارمان خواهد بود.

 

از امروز شاید دیگه همینجوری نوشتم.(هر چند قسمت سوم شعر مرثیه مونده)

خوب دیگه همه میگن سال نو شده. منم تلاش می کنم تازه بشم.

 

عید ؟؟؟؟

گر برآن سریم که تازه شویم

 

از نو بسازیم

 

به استقبال ویرانگی دوش باید رفت.

 

 

پیش از هر بهاری زمستانی است و پس آن نیز.

 

 

« باید از نو به دنیا آمد » عیسی مسیح

 

 

گر امروز نخستین روز زندگیت بود چه می کردی؟؟؟

 

و

 

چون روزی باید بمیریم اینک چه باید کرد؟؟؟

 

 

عید؟؟؟

خانه ای دیگر را خط زدیم

 

روزی دیگر را به انتها رساندیم

 

تقویم پر شده است

 

خانه ای خالی نمانده است

 

امروز آخرین است

 

فردا آغازی دیگر است

 

شروعی دوباره برای شماره ها

 

چیزی عوض می شود؟؟؟

 

تنها شماره ای انگار نو می شود

 

باز همان روزها

 

همان خطوط و شماره ها

 

همه چیز همان است که بود

 

برآمدن خورشید و ریزش فواره مهتاب همان است که بود.

 

 

ولی چیزی عوض شده است

 

نگاه ها انگار می خواهد نو شود

 

چشم ها اینک انگار بهتر می خندد

 

لب ها به سوی گونه ها نشانه می رود

 

چیزی عوض می شود

 

دلی شاید دوباره گرم شود

 

ولی فردا مانند تمام فرداهای دیگر است.

 

 

شروع از توست

 

عید لبخند توست

 

روزها همه عین هم اند

 

همه عیدند و فرصت

 

و یا عین مصیبت

 

گر تو تغییر کنی

 

فردا هم تغییر می کند

 

گر تو بخندی

 

 نه فقط فردا

 

که امروز هم عید است

 

 

می گویند فردا عید است

 

و من نمی توانم بخندم

 

حتی نمی توانم بگریم

 

عید؟؟؟

 

شاید خندیدم

 

شاید عید باشد

 

شاید یاد تو دوباره در باور من خندید

 

.

 

من اما عیدی نمی بینم

 

گر آن همزاد را نبینم خندان پیش چشمم

 

من اما عیدی نمی یابم

 

گر دلی بیابم غمین پیش دلم

 

من اما عیدی نمی خواهم

 

گر چشمی اشکبار  باشد پیش نگاهم

 

من اما عیدی ندارم

 

گر تو نباشی در خاطرم.