در هواپیما دستگاهی به نام خلبان خودکار طراحی شده است که پس از رسیدن به یک ارتفاع ویژه اختیار را به دست می گیرد.
در زندگی هم همین موضوع صدق می کند.
با پیشروی در زندگی زمانی فرا می رسد که بخشی از وظایف خود را به خلبان خودکار می سپاریم
و گاهی خلبان خودکاری که برای رسیدگی به مسائل کسل کننده طراحی اش کرده ایم جان می گیرد و همه چیز را کنترل می کند
رادارش روشن است و همواره هواپیمای ما را از چیزهای دیگر دور می کند تا ایمن بمانیم
این گونه است که احساس ماجراجویی از دست می رود
و هرکس احساس ماجراجویی را از دست بدهد به گونه ای احساس زنده بودن را هم از دست می دهد.
رویا
سلام آقای علی!
چه موضوع جالبی ... دقیقا توی زندگی زمانهایی هست که همه چیز مسکوت و یکنواخت می شود و شاید عده ای این زمان را برای رسیدن به اوج خود تصور می کنند اما تکاپو هرگز بی فایده نیست حتی اگر در لحظه نتیجه ندهد در بلندمدت حتما بسیار ی از کسالت های فکری و فیزیکی را از بین می برد
تشبیه جالبی بود
یکی از دوستان قلم بدست من هم اسم وبلاگشان با وبلاگ شما مشابه است
آواز باران شنیدنیست گوش کن
راستی این رویا یعنی چی؟
سلام دوباره علی آقا
شعرتو خوندم ...
شعر نیمایی زیبا و جذابی بود به شکلی که مخاطب را جذب می کند و تا انتها پیش می برد...موضوع بسیار جالبی داشت
فقط به نظر من چندجا از کلمات و حروف زبان قدیم مثل می نشد و یا اوفتاد و ...
اینها در زبان امروز با شعری با چنین مضمون نویی و حال و هوای شعر و همراه شدن با اون کمی نامانوس هست البته این فقط نظر شخصی و تجربه ی اندک منه...
از لطفت هم بسیار سپاس
راستی خودمونیم شعری که بداهه سرودی از شعر من زیباتر شد!! آفرین
بازم راستی نگفتی رویا یعنی چی؟ تخلصته؟!!
لینکت کردم
سسسسسسسسسسسسسسسلام
نه جانم خبری نیست...خبری بشه تو اولین نفری هستی که می فهمی...خیالت راحت
در زندگی لحظاتی فرا می رسد که احاس می کنیم بتید خود را رها کنیم...تا چیزی...کسی...مارا از جایی هدایت کند...نیروی ماورائی...خود را به آن بسپار...
شاد باشی...
در پناه حق