-
قربان
دوشنبه 18 آذرماه سال 1387 23:11
خلیل فرزندش را تقدیم کرد کسی ؛ درهمی دانه ای ... من هیچ ندارم ندارم جز انچه تو عطا فرموده ای هر زمان اراده کنی از آن توست تقدیمی من : من یعنی بازگشت !!! امیدم روشنی بخش روزهای تارم ؛ بازپس گرفتن آنچه است که عطا نموده ای انتظار: عمر منتظر: من می مانم با امید تقدیم: هر زمان که بخواهی از آن توست گر بپذیری از آن توست جان...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 آذرماه سال 1387 22:02
آبی سرد نسیمی تیز صورتی فسرده چشم هایی باران خورده در احاطه محیطی خاکستری سیاهی را برتری انحطاط رویاها بن بست آرزوها نفس ضربان حضور در شمارش تکرار غروب!!! سنگینی حسرتی کوله بار غمی بار گریه ای خمیدن شانه ای رویاها محتوم آرزوها مدفون بودن ؛ سقوط سکون زیستن ؛ ویرانگی جنون روزهای خاکستری سیاهی را برتری سپیدی مفری من در...
-
تنها به آنی همه چیز عوض می شود ( ۲ )
چهارشنبه 6 آذرماه سال 1387 23:19
این زندگی پوشالی فریبکار به دمی تصادفی فاجعه می شود از هم می گسلد جز غم نمی شود این روزهای فاجعه به دیداری پذیرش لبخندی نماز شب در خیابان می شود لطف سپاس می شود گرمی عشق می شود تنها به آنی همه چیز عوض می شود صلاح و خراب در هم آمیخته اند در روز واقعه در لحظه لحظه زیستن آدمیان را هابیل و قابیل جدند زمان را روز و شب می...
-
تنها به آنی همه چیز عوض می شود ( ۱ )
شنبه 2 آذرماه سال 1387 23:05
تنها با آنی همه چیز عوض می شود در لحظه باید زیست با تک تک نفس ها هر نفسی که از دست رود نفس بعدی در تکاپو است به جمله ای یادی اشارتی همه چیز رنگ می بازد هرچه حس خوب متبلور بود آب می شود همه دلتنگی ها تلی می سازند به شکوه دیروزها و باید به بالا نگریست!!! هر لحظه پلی است میان قبل و بعد از پل می گذریم ناچار به جلو باید...
-
دلیل؟
پنجشنبه 30 آبانماه سال 1387 04:10
اگر هنوز زنده ایم شاید شای د دلیلش این است که به جایی که باید نرسیده ایم و به مرگ فکر می کنم چون هنوز زنده ام.
-
غیر لبخند کفر است
پنجشنبه 23 آبانماه سال 1387 00:05
تیک تاک قلبم را می شنوم ۰ ۰ پرنده کوچک غریبانه می خواند گاه گاهی یک آواز غم آلود تکراری ۰ ۰ چو اینک ۰ ۰ نمی گویمت چه!!! نگاه گفت : غمش را چشم گفت : سکوتش را دلواپسی فردا یا امروز چه فرق می کند - جز آنچه زاده خود ماست چی می تواند در رسد؟؟؟- احمقانه است نمی گویمت چرا!!! خدایی گر داری اگر هست غیر لبخند کفر است نمی گویمت...
-
قصه ای کاش ها ( ۲ )
جمعه 17 آبانماه سال 1387 11:08
بودن در نمایش دادن است صحنه ؛؟ همین جاست بازیگران ؛؟ همین مردمند نقش ها ؛؟ همین آدم هایند همین خنده های توخالی است. کاش یکی از پشت صورتک گم می شد یکی به راستی لبخندی تقدیم می کرد یکی به حدس گمان می کرد: اشتباه از من است یکی آنچه را داشت می دید نه آنچه دیگران دارند یا ندارد کاش خداوندگار همین دم امر محتوم را فرمان می...
-
قصه ای کاش ها ( ۱ )
سهشنبه 14 آبانماه سال 1387 23:27
فکرم خسته تنم مرده دلم تنهاست. بی هیچ میلی اشتیاقی زندگی تکراری است. دلم تنهاست در جمع اینانی که گویی غریبه اند فرسنگ ها فاصله میان دل هامان و لبخندی که آرایش می کند چهره هامان در میان این جمع مغشوش در فرار از این خنده های توخالی تنهایی دلم را تسخیر کرده است. کسی نیست کسی نیست مرا دریابد هم نشین دلی پای صحبتی هم دردی...
-
رو یا
جمعه 10 آبانماه سال 1387 14:00
و اینک بر ساحل عشق تو قدم می نهم بر ماسه ها و کف ها موج های وحشی ردپایم را در خویش حل می کنند و باد کف ها را از بین می برد اما دریا و ساحل جاودانه می مانند. اسکار وایلد می گوید: جامعه می تواند جنایت کاران را ببخشد اما هرگز یک رویا پرداز را نخواهد بخشید. اما قانون حیات ما را به رویا پردازی وامی دارد. هرگز نباید از...
-
باران بارید امروز
یکشنبه 5 آبانماه سال 1387 23:29
سرسپردگی پیروزی غرور آسودگی. شگفت زدگی به آسمان می نگرم قطره ای به سویم چشم می بندم گونه ام را لمس می کند لبانم را چشمانم می لرزم گونه ام را لمس می کند لبانم را از پی هم دانه دانه. فضا پراست از آوای بارش قطره ها غرش آسمان هجوم دانه ها آوازه خوانی قطره ه ا رقصیدن برگ ها گردش شور شرر حور موعد قرار به سر می آید انتظار؟...
-
پاییز؟؟؟
چهارشنبه 1 آبانماه سال 1387 22:39
عشق به نور می ماند و عاشق به گیاه نور است که گیاه را می پروراند و پرفایده اش می سازد به خاطر نور است که درخت بالا می رود و رشد می کند و نور است که رخسار درخت را زرد و نحیف می سازد بار از درخت می ریزاند برگ هایش را دانه دانه بر خاک می کشد و او را عریان می سازد و رهایش می کند رها
-
ای کاش باران ببارد
جمعه 26 مهرماه سال 1387 16:10
مانده ام تنها بی هم شانه ای در دو راهی تردید کوچه انتظار مانده ام. تپش تنم از پی تو می خواند سنگینی سرم هوای خالی شدن دارد قدمی دیگر تصمیمی دوباره می خواهم ببینمش می مانم می مانم. می آیی؟ اگر آمدی اگر من نبودم به آن شن زیر پامانده بگو تورا به خدا بگو بگو که آمدی. هر زمان قطره ای دیدی به روی گونه ای یا روی سبزه ای...
-
پاییز ( ۵ )
پنجشنبه 25 مهرماه سال 1387 13:05
خش خش برگ ها زیر قدم هایم می گویند : بگذار تا فرو افتی آنگاه راه آ زا دی را ب ا ز خ و ا ه ی ی ا ف ت فقر و فنا
-
پاییز ( ۴ )
چهارشنبه 24 مهرماه سال 1387 12:32
انسان بخشی از طبیعت است. هر سال عناصر طبیعت به هم اعلام جنگ می کنند هم امروز پاییز به نبرد تابستان رفته است و این نیز چون نبرد میان آدمیان ویرانگر است. ما هم باید این فرایند را از سر بگذرانیم و در بسیاری از موارد باید برای چیزی که خوب نمی شناسیم بمیریم. شعور یک گیاه در وسط زمستان از تابستان گذشته نمی آید از بهاری می...
-
پاییز ( ۳ )
شنبه 20 مهرماه سال 1387 22:48
پاییز آسودگی است سکوت بر تواضع توانمندی است به رنگ گل ها شدن است بی خاری و رها شدن است آزادی. ای شاخ خشک هنوز بر جای با بهار سبز بگو: آنچه تو را شور می دهد آنچه تو را سبز می دارد از من است بگو که سکوت من از بسیاری نا گفته هاست. رازهای سربه مهر را یکی یکی به دست نسیم می دهم تا در محفل انس و پیوند با تو به آغاز برسند....
-
پاییز ( ۲ )
چهارشنبه 17 مهرماه سال 1387 21:45
شاخه ها مانده بر جراحت برگ ها برجای مانده زخم بن برها درد می کشند. برگ ها مانده بر خاک جداافتاده ؛ تنها ضجه می زنند. بارانی نباریده است ابری چهره خورشید نپوشانیده است نگاهی از پس نگاهی رها نگردیده است بارانی نباریده است . پاییز من بیا بیا که دیگر تاب نزدیکی خورشید ندارم بیا که می خواهم آسوده بخوابم بیا که تنم نوازش...
-
پاییز ( ۱ )
یکشنبه 14 مهرماه سال 1387 20:15
پاییز من نزدیک می شود برگ برگ. رویاها آرزوها بر بستر حقیقت دفن می شوند یکی یکی. رنگینه ها با زوزه باد بر خاک می افتند دانه دانه. برگ هایی که در رویای خورشید تن می سوختند به شوق رهایی متهورانه در فضا می رقصند به پرواز در می آیند ولی به خاک می پیوندند. شاخه ها بار ریخته سبک سر بر می افرازند لخت و آماده خم شدن با شکوه...
-
این زندگی من است .
جمعه 5 مهرماه سال 1387 13:03
هماره سخاوت زندگی بسی بیش از لیاقت من بوده است افزون تر از آنچه هستم سهمم داده است بیش از آنچه سودمند باشم سودم داده است این زندگی من است . دست او همراه نسیم برگ برگ هر روییده را می سوید بالش را بر سر همه مخلوقات می گستراند هر قطره به اذن او به سوی حور پرواز می کند هر حبه به رخصت او سر به افلاک می ساید هر آفرینش تازه...
-
علی ( ع ) ۲
دوشنبه 1 مهرماه سال 1387 12:43
«وصیت امام پس از ضربت ابن ملجم که لعنت خدا بر او باد در رمضان ۴۰ هجری شهر کوفه » شما را به ترس از خدا سفارش می کنم به دنیاپرستی روی نیاورید گرچه به سراغ شما آید و بر آنچه از دنیا از دست می دهید اندوهناک مباشید حق را بگویید و برای پاداش الهی عمل کنید و دشمن ستمگر و یاور ستمدیده باشید شما را و تمام فرزندان و خاندانم را...
-
علی ( ع )
جمعه 29 شهریورماه سال 1387 23:56
قیامت پیش روی شما و مرگ در پشت سرشما می راند سبکبار شوید تا برسید همانا آنان که رفتند در انتظار رسیدن شمایند. برسر دوراهی حق و باطل قرار داریم آن کس که به وجود آب اطمینان دارد تشنه نمی ماند
-
من؟؟؟
سهشنبه 26 شهریورماه سال 1387 15:33
خدای من تویی ؛ تنها کسی که همه جا با منی همیشه تک تک ذرات وجودم ازآن توست و تو را می خوانند. هرچه دارم تو داده ای هرچه هستم ازآن توام بنده حلقه به گوش توام نصیبم مکن آنچه را ستوده نیست خداوندگارا از تو چه طلب کنم برای خود یا دیگران؟ حال آنکه تو خیر مرا بهتر می دانی آخر من نادان دربند چه می توانم صلاح کنم؟ آخر چگونه؟...
-
هدف؟؟؟
جمعه 22 شهریورماه سال 1387 18:19
هرچه می توان صفات او را کسب کردن
-
الحمد الله رب العالمین
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1387 14:24
خدای من به هرچه می نگرم هرآنچه که هست ازآن توست هرآنچه که اطرافم هست آفریده توست در احاطه توام و خود نیز آفریده تو. و همه امیدم: هرکه و هرچه جز تو بخواهم و بخوانم آفریده توست و ازآن تو و راهم راه تو. به هر که دل ببندم به تو دل بسته ام به هر که بپیوندم به تو پیوسته ام گریزی نیست. می خندم چراکه می دانم مرا می بینی...
-
من
چهارشنبه 13 شهریورماه سال 1387 00:31
من نشسته ام اینجا تنها چشم بر دیوار همجوار شب در بستر خار اینجا. چشم هایم در حجاب تاریکی مرده جانم از زخم خارها پاره پاره روحم در فرار از تنهایی خردکننده آواره نشسته ام شب های بسیار به امید لبخندکی اشارتی. مگر مرا نیافریده ای مگر ازآن تو نیستم پس چه؟ دیگر آتشت چرا مرا؟ قهرت چرا؟ من از آن توام مرا در امتحان وامگذار من...
-
رمضان
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1387 14:21
هرگز آرزو مکن خداوند را در جایی جز همه جا و در وقتی جز میشه ببینی خدا را داشتن دیدن اوست تنها خداست که نمی توان به انتظارش ماند!!! در انتظار خداوند به سر بردن یعنی درنیافتن اینکه خداوند در توست.
-
مسئله
پنجشنبه 7 شهریورماه سال 1387 15:49
سحر می دمد؟ آری اما کی؟ منتظریم؟ آری اما چگونه؟ مقابل یا کنار ؛ مسئله این است.
-
تنها کویر آب را می فهمد
سهشنبه 29 مردادماه سال 1387 21:14
در کویری در پس بیابانی بس دور پشت تپه تلماسه ای گرم و پر حور سرابی بود همه نور و کویر در حسرت آب شور آبی یافت می نشد درآن کویر پرنور نبود رادمردی پایوری پر از شر شور قطره اشکی فرو افتاده میان مژگان رها شد اوفتاد پیش پای یاران خزید در میان مژگان جهید روی گونوان کویر ناگه له له زنان فریاد کنان در آرزوی رسیدن گل چشمان...
-
او می آید
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1387 12:52
او می آید او با باد می آید هر نسیم با اوهمراه می شود می آید و می درخشد ما را به لرزه می اندازد و روشن می کند. دست نوازش او در میان زلفان زائران می دود تشویش گیسوان پیر دختر و وسوسه داغ چشمانش از پی حضور او آرام می گیرد. هر نسیم با او همراه می شود او عطر گلهای شب بو ارمغان می آورد بنفشه را آواز دل انگیز جویبار را همراه...
-
نیکی همه جا را تسخیر خواهد کرد
جمعه 18 مردادماه سال 1387 23:20
با هر طلوعی که از خواب رها می شوم با چشمانم می گویم : نبینید آنچه را نباید با گوش هایم نجوا می کنم : نشنوید آنچه را ناپسند است با دست هایم می نویسم : نکنید آنچه را ستوده نیست خداوندگار با من است. گاه با خود می گویم : کاش می شد خود بنویسم این تقدیر نانوشته را آنگونه که باید شبیه آنچه که شایسته اوست و مرا بایسته. کاش می...
-
انسان
سهشنبه 15 مردادماه سال 1387 20:29
نیچه : این بخشی از طبیعت انسان است که همواره خطا کند. «« ای آدم با همسرت در بهشت سکونت کن و از نعمت های آن بهرمند شو اما نزدیک این درخت نشوید .... »» ( بقره ۳۵ ) « ترس از خطا کردن ما را در قلعه میانحالی زندانی می کند. اگر قادر به فائق آمدن بر این ترس باشیم گامی مهم در راه آزادی خویش برداشته ایم» یک حکایت قدیمی پرویی...