اگر تو بودی ( ۲ )

تباهی خاکستر

 

شعله بر دل سیاهی روشن تر

   

 

اگر تو بودی

 

گل بود و شادی و شور

 

زیبایی  خد ا نور

 

لطف و نگاه و ذوق

 

حسن و قرار و شوق

 

زمان مال ما بود

 

زمین بر پای ما بود

  

 

قلم در دستم

 

کلمات بر کاغذم

 

و تو

 

در باورم

 

« تو در باورم»

 

هستی

 

به خدا هستی

 

همیشه با منی

 

اویی که نیست منم

 

من.

 

 

اویی که می درخشد

 

ستاره ای است که

 

گرچه دور است

 

ولی

 

در باور من هنوز

 

روشن تر از همیشه

 

می درخشد

 

اویی که نیست

 

جرمی مانده است

 

که بازتابش خورشیدش را از یاد برده است

 

ماه ستاره نیست

 

ماه به نور خورشید زنده است

 

و اگر نیست

 

پشت حصارش پنهانی

 

به تماشای روشنایی خورشیدش نشسته است

 

There are two ways of spreading light

 

To be the candle

 

Or

 

the mirror that reflect it

نظرات 3 + ارسال نظر
کاوه یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 13:17 http://HARPER.BLOGSKY.COM

گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست

دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست

تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست

قانعم، بیشتر از این چه بخواهم از تو

فاطمه بابازاده دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:33 http://ayehayezamini.blogfa.com/

سلام علی جان
چطوری؟
شعرتو خوندم
من فکر میکنم گاهی طولانی شدن اشعارت نه تنها کمکی به شعرت نمیکنه بلکه مفهوم شعرتو از هم گسیخته میکنه و به کارت اسیب میزنه

فرزانه چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:00 http://www.baranitarin.blogsky.com

سلام
قشنگ بود
فقط منظورتو از

تباهی خاکستر

شعله بر دل سیاهی روشن تر

نفهمیدم...
موفق باشی مث همیشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد