خلیل فرزندش را تقدیم کرد
کسی ؛ درهمی
دانه ای
...
من هیچ ندارم
ندارم جز انچه تو عطا فرموده ای
هر زمان اراده کنی از آن توست
تقدیمی من :
من
یعنی بازگشت !!!
امیدم
روشنی بخش روزهای تارم ؛
بازپس گرفتن آنچه است که عطا نموده ای
انتظار:
عمر
منتظر:
من
می مانم با امید
تقدیم:
هر زمان که بخواهی
از آن توست گر بپذیری
از آن توست
جان امانت من است
و من در گوشه ای از این تن خاکی پنهانش کرده ام
دور از چشم اغیار
دست نخورده
حفظش کرده ام
« منتظرم»
قربان یعنی بدانی چقدر از آن اویی؟
یعنی قربانی کردن امیال و خواسته ها در مقابل خواسته او
یعنی بدانی چقدر عاشقی
نه چقدر عاقل.
...
.. .
سلام علی جان خوبی؟ ممنون به خاطر برف ُ زیبا بودُ