به تاریکی شب که در نگاهی نشسته
سوگند
به زخم های خون چکان من که آتش را به لبانی وام داده
سوگند
به آوارگی روح خسته من در تاب گیسوی در دست باد
سوگند
سزای من این نباشد
هرچه وهم و خیال و وسوسه از آن من
فراق و تردید و عذاب ازآن من
ابلیس خود مرا می خواند
و تو گفته ای بخوان :
« بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را »
و نگاه تو بر من
همه جا مرا می نگری همیشه.
گر گرمی حضورت
دست یاریت نباشد
من چه کنم با این همه؟
گر تو مرا نخواهی
چه کنم؟
گر مرا از خود ندانی
چه؟
گر مرا برانی
وای وای وای
دستم را بگیر
نور بتابان
دستم را بگیر
گر تو بخواهی
حساب تمام است
آوار تمام است
فقر و واهمه تمام است
تمام
از فراز مرا ببوس
قشنگ بود
بیشتر یک نوع نیایش بود
یک نیایش پاک و بدون توقع
خیلی عالی بود
-------------------
علی جان چرا دعوت منو نپذیرفتی
سلام
( میبوسمت از فراز آسمانها )
حتما این جوابی خواهد بود که خواهی شَنید.
آرزو میکنم همیشه همینجوری بی ریا زندگی کنی و همواره به یاد او.
هر چی آرزوی خوبه ماله تو.
منتظرتم.
آدرس اشتباه بود
صحیح وارد کردم
با عرض پوزش
خیلی زیبا بود خیلییییییییییییییییییییییییییییییی
کدامین چشمه سمی شد
که
آب از آب میترسد
و حتی ذهن ماهیگیر از قلاب میترسد
کدامین وحشت وحشی
گرفته روی دریا را
که طوفان
از خروش و
موج از گرداب میترسد
گرفته وسعت شب را غباری انچنان مبهم
که چشم از دیدگان و ماه از مهتاب میترسد
شب است
خیمه بازان و رقص وحشی اشیا
مژه از پلک
پلک از چشم
و چشم از خواب
می تـــــــرســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
سخته که بگم فراموشم کرده همون خدا که گفت تنهات نمی ذارم ول ی گذاشت نگو اینطور نیست ولی همینطور ........... بار خیلی چیزا رو دارم بدوش میکشم بدون اینکه منو ببینه