جستجو

 

گردشی در سرسرای وجود

به دنبال سرزمین جود

طفلی گریان از پس فراق

مردکی خندان پراز میل و اشتیاق

 

از دستان طفل نور می پاشد

از چهره مرد هوس شیهه می کشد

در میدان حضور مرد می خرامد

در چاله قصور کودک دعا می خواند

 

کودک پای می فشارد

به من نظر می کند

مرا می خواند

شعله می افکند

 

مردک فرمان می دهد

رنگ می طلبد

به هوس میل می کند

به لذت می افکند

روی می راند

 

رود به سوی دریا شدن جاری است

دانه هوای ریشه شدن درسر دارد

هوای گرم روبه تعالی جریان می یابد

و روح در جستجوی خداوند است

مهم نیست چقدر طول بکشد

مهم رسیدن است

روح به او نظر دارد

رسیدن انگاره اوست

 

هرگز راهش را گم نمی کند

همانگونه که آب به بالای کوه جاری نمی شود

او در جستجو است

به دنبال کشف اوست

چو قطره ای که از پس باران سحرگاهی بر برگ گلی برجای مانده است

هوای جمع شدن درسر دارد

منتظر لحظه طلوع می ماند

شعر عروج می خواند.