نارگیل!!!

 

یک ضرب المثل قدیمی می گوید : میمون پیر دستش را داخل نارگیل نمی کند.

 

در هندوستان شکارچیان برای شکار میمون سوراخ کوچکی در نارگیل ایجاد می کنند و یک موز در آن می گذارند.

میمون دستش را به داخل نارگیل فرو می برد و به موز چنگ می اندازد اما دیگر نمی تواند دستش را بیرون بکشد چون مشتش از دهانه سوراخ خارج نمی شود

فقط به خاطر اینکه حاضر نیست نارگیل را رها کند!!!

میمون درگیر یک جنگ ناممکن معطل می ماند و سرانجام شکار می شود.

 

همین ماجرا در زندگی ما نیز رخ می دهد. نیاز به چیزهای مختلف در زندگی ما را زندانی ان چیزها می کند.

در تله گرفتار می شویم اما از چیزی که به دست آورده ایم دست نمی کشیم

خودمان را عاقل می دانیم اما ( از ته دل می گوییم: ) می دانم این رفتار یک جور حماقت است.

 


نامه ای به قلبم؛

هرگز تو را سرزنش و محکوم نخواهم کرد.

هرگز از آنچه می گویی احساس شرم نخواهم کرد.

می دانم تو فرزند محبوب خدا هستی و او تو را در پناه عشق و جلال خویش می گیرد

به تو ایمان دارم و معتقدم تو عشقت را با هر کس که بدان نیاز داشته باشد یا شایسته اش باشد قسمت خواهی کرد

به تو عشق می ورزم و می کوشم تمام آزادیی را که برای شادمانه تپیدن در سینه ام به آن نیاز داری به تو بدهم

هر کاری لازم باشد انجام می دهم تا هرگز از حضور من گرداگردت احساس دلتنگی نکنی.

 

 

مبارزه