قصه ای کاش ها (۱)

فکرم خسته

 

تنم مرده

 

دلم تنهاست.

 

بی هیچ میلی

 

اشتیاقی

 

زندگی تکراری است.

 

دلم تنهاست

 

در جمع اینانی که گویی غریبه اند

 

فرسنگ ها فاصله میان دل هامان

 

و لبخندی که آرایش می کند چهره هامان

 

در میان این جمع مغشوش

 

در فرار از این خنده های توخالی

 

تنهایی دلم را تسخیر کرده است.

 

 

کسی نیست

 

کسی نیست مرا دریابد

 

هم نشین دلی

 

پای صحبتی

 

هم دردی

 

همه به خویش مشغولند

 

یکی با غرورش درآمیخته

 

دیگری مونسش حسرت است

 

آن یکی با حماقت عهد بسته

 

و آخری تنها به حسادت می نگرد

 

همه به خویش مشغولیم.

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 18:24 http://mehdihajijafari.blogfa

آفرین آفرین

توی جاده چالوس که بودم همین افکار که تو به شعر گفتی داشت روحم رو می خورد .

همه به خویش مشغولند

یکی با غرورش درآمیخته

دیگری مونسش حسرت است

آن یکی با حماقت عهد بسته

و آخری تنها به حسادت می نگرد

همه به خویش مشغولیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد