چشم هایش . . . .

در هیچ هنگامه ای 

 

شادی به تمامی نیست،

 

  

همیشه هست،

 

بین تن هامان 

 

فاصله ای 

 

بین دست هامان 

 

مانعی

 

و در میا نمان 

 

دلتنگی. 

 

 

همیشه هست ،

 

امید

 

در ژرفای چشمانت 

 

لبخند .

 

همراه لبخندت 

 

لطف.

 

.  

بر زبان هامان مهر زده ایم

 

اما با نگاه مان چه کنیم؟ 

 

بر دل هامان سد بسته ایم 

 

ولی چشم هامان 

 

ورای سدها به بازی نشسته اند. 

 

 

شکوه خاموشی 

 

بازیچه ای است میان چشم های من و تو ،

 

چشم راز را 

 

با هر لبخند 

 

در هر برخورد نگاه 

 

بی محابا 

 

فریاد می کشد. 

 

 

خاموشی فضیلتی است 

 

که به فراموشی سپرده می شود ،

 

وقتی می خندیم 

 

فریاد چشم ها 

 

سکوت لب ها را 

 

بی صدا 

 

چون قلعه ای گلی 

 

در ساحلی شنی 

 

با موجی کفی 

 

محو می کند.  

 

 

خاموشی انکاری است 

 

که به فراموشی سپرده می شود .

 

وقتی می خندیم 

 

چشم 

 

راز را 

 

با هر لبخند 

 

در هر برخورد نگاه 

 

بی محابا 

 

فریاد می کشد.  

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
فاطمه بابازاده چهارشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 15:38 http://ayehayezamini.blogfa.com/

واقعا تو واژه واژه ی شعرات یک دنیا حرف نهفته
قلمت همیشه سبز و جاوید

گلی سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:22 http://www.onlypictures.blogsky.com

سلام
بعد از دوسال بی خبر آپ کردن چه حسی داره...
خیلی باید لذت بخش باشه(;

[ بدون نام ] سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 15:39

لازم نیست یکدیگر را تحمل کنیم، کافیست همدیگر را قضاوت نکنیم.لازم نیست برای شاد کردن یکدیگر تلاش کنیم، کافیست بهم آزار نرسانیم.لازم نیست دیگران را اصلاح کنیم، کافیست به عیوب خود بنگریم.حتی لازم نیست یکدیگر را دوست داشته باشیم، فقط کافیست دشمن هم نباشیم.آری، در کنار هم شاد بودن و با آرامش زیستن سخت ساده است...!

سلام...))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد