گردشی در سرسرای وجود
به دنبال سرزمین جود
طفلی گریان از پس فراق
مردکی خندان پراز میل و اشتیاق
از دستان طفل نور می پاشد
از چهره مرد هوس شیهه می کشد
در میدان حضور مرد می خرامد
در چاله قصور کودک دعا می خواند
کودک پای می فشارد
به من نظر می کند
مرا می خواند
شعله می افکند
مردک فرمان می دهد
رنگ می طلبد
به هوس میل می کند
به لذت می افکند
روی می راند
رود به سوی دریا شدن جاری است
دانه هوای ریشه شدن درسر دارد
هوای گرم روبه تعالی جریان می یابد
و روح در جستجوی خداوند است
مهم نیست چقدر طول بکشد
مهم رسیدن است
روح به او نظر دارد
رسیدن انگاره اوست
هرگز راهش را گم نمی کند
همانگونه که آب به بالای کوه جاری نمی شود
او در جستجو است
به دنبال کشف اوست
چو قطره ای که از پس باران سحرگاهی بر برگ گلی برجای مانده است
هوای جمع شدن درسر دارد
منتظر لحظه طلوع می ماند
شعر عروج می خواند.
wowww!!
از این زاویه به قضایا نگاه نکرده بودم!!! خیلی ممنون از این توصیف پر ز لطفی که داشتی...
بله با تبادل لینک موافقم ولی در مورد اینکه اون زیر میرای آب اگه چیزی پیدا کردم نصف نصف٬ قولی نمیدم!!!!( چشمک)
در مورد این پستت هم عالی بود.. خیلی دوست دارم بدونم این نوشته ها کار خودته؟ یا با سلیقه خودت انتخاب میکنی؟
رود به سوی دریا شدن جاری است
دانه هوای ریشه شدن درسر دارد
هوای گرم روبه تعالی جریان می یابد
و روح در جستجوی خداوند است
مهم نیست چقدر طول بکشد
مهم رسیدن است
روح به او نظر دارد
رسیدن انگاره اوست
زیباست...
هیچگاه فاصله ها حریف خاطره ها نمی شوند.
قسمت آخرش که خیلی قشنگ بود ولی ابتدا شو باید واسم توضیح بدی نقهمیدم چی شد . :)
خوشحال می شم لینک هم باشیم
با سلام
وبلاگ آموزش مسائل زناشوئی آماده تبادل لینک با وبلاگ شما است. در صورت موافقت به بنده اطلاع دهید تا لینک شما نیز ثبت شود.
با تشکر
این فطرت پاک انسانیست
و تمام حقیقت انسانیت
هدفی که برای آن بوجود آمده ایم
و برای آن دوباره متولد خواهیم شد
اگر...
اگر از نشانه ها متحول شویم
آری
همراه طلوع شعر عروج را خواهیم خواند...
سلام
خیلی سخت است وقتی همه کنارت باشند و باز احساس تنهایی کنی.
وقتی عاشق باشی و هیچ کس از دل عاشقت باخبر نباشد .
وقتی لبخند می زنی و توی دل گریانی .
وقتی تو خبر داری و هیچ کس نمی داند .
وقتی به زبان دیگران حرف می زنی ولی کسی نمی فهمد .
وقتی فریاد می زنی و کسی صدایت را نمی شنود .
وقتی تمام درها به رویت بسته است...
آن گاه دستهایت را به سوی آسمان بلند می کنی
و از اعماق قلب تنها و عاشق و گریانت بانگ برمی آوری که:
« ای خدای بزرگ دوستت دارم!»
و حس می کنی که دیگر تنها نخواهی ماند.
پس تو نیز مرا تنها مگذار.
kiss
خوشحالم که با یک نویسنده خوش فکر آشنا شدم!
تو هم لینک شدی نویسنده عزیز...
مرسی از کامنت..
بازم میام و منتظرتم... این روزها خیلی سر حال نیستم!
فعلا..
سلام نظرت در مورد تبادل لینک چیه؟