جهان را
از پس باوری می بینم
که می پندارد:
او می زید
لحظه لحظه
ایمان مرا
می سراید
واژه واژه
شعر شور مرا
نوازش می کند
استاده بر نماز
با لطف و ناز
تاره تاره
گیسوی مرا
من جهان را
از پس او می بینم
او با من است
او جریان دارد
چون نسیم
که با حرکت دیده می شود
حین سختی
به تمامی ملاقات می شود
چو نسیم
همیشه
همه جا
همه وقت
هست
و به تو می نگرد
با طلب تو
خواندت
لبخند می زند
جریان می یابد.
اگر با اجزاء همراه شوی
به جدال با خاک همت نهی
هرگاه اراده کنی
به یاری برمی خیزد
در کنار تو می ایستد
دست یاری به شانه ات می نهد
خوشا
خوشا
او با من است
او همه جا هست.
تمام خود نمایی میکند
زخم ههمچنان می نوازد
انتها پیش چشم ما نیست
تو را پایانی نیست
سلام علی جان
خوبی گلم؟
ئوباره شعر قشنگ
هوراااااااااااااااااا
:)))))))))))))
شاد باشی همسایه جونم
چون نسیم
که با حرکت دیده می شود
حین سختی
به تمامی ملاقات می شود
چو نسیم
همیشه
همه جا
همه وقت
هست
سلام
خیلی قشنگ بود به خصوص این قسمتش
موفق باشید
فعلا بابای
سلام
سلام و صد سلام به یاران امروز
سلام و هزار سلام به غوغای هر روز
سلام و سلام و سلام...
عطر لبخندت در خاطره روزگار می ماند
چقدر این شعرت به دلم نشست.
از این که یه دوست خوبی مثل شما دارم واقعا خوشحالم.
بازم میام.
شمام همینطور
راستی آپت قشنگه.
سروده ی خودته؟
زیباست.
منتظر بعدیاش میمونم.