امروز که به دیروز می نگریستم
جز تو چیزی ندیدم
حال هم که به امروز می نگرم
فقط تو را می بینم
نمی دانم فردا چه خواهم دید؟
تورا یا تو را
تو وجه اشتراک تمام روزها و شب های من هستی
اتصال دهنده رویاها و آرزوها
امیدبخش هر شب ناله های من
همین که آرزوی تو با من است
از تو متشکرم
خداوند تو را رستگار کند
بهترین هدیه بودنت است
خداوند تو را رستگار کند
نه بودنت هم لطفی دیگر دارد
تجربه انتظار هر لحظه
درد جانسوز و راه ساز
اشک سیل آسای پراز نیاز
خداوند تو را رستگار کند
خوبه نوشته هات قشنگن منم تازه شروع کردم
سلام زیبا بود
این اشعار و خودتون می گید؟
ممنون
بله
سلام رفیق
ممنون که اومدی
------------------------
دستام به سمت پنجره دراز موند........
برمیگردی و نگام میکنی
: نمیشه منو ببری
ـ کلاه کیست کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟
: انداختمش بیرون........منو بغل کن
نگام میکنی.........لباتو به دندون میگیری.......
ـ زود برمیگردم.......باید برم
: دل من کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ـ پسش میدم............قول میدم
حالا تو رفتی .........و هنوز من دلی ندارم.......ولی به قولت ایمان دارم......تو برمیگردی
--------------------------------------
این بخشی از داستان بلند تهاجم........
۲ سال پیش نوشتمش
وقتی شما برام کامنت دادین کو؟؟؟؟؟
من ذهنم رفت پیش این متن
ممنون....
نه بابا. سنگین چیه. همیشه هم درمورد غذا نمی نویسم. چند روزه وقتم رو بیشتر برای آشپزی میذارم. هر چند وقت درباره یه چیزی بیشتر می نویسم. دندون و لثه ام هم...مرسی. بد نیستن. سلام دارن خدمتتون...
خداوند شما را نیز رستگار کند:)
سلام! موفق باشی
مواظب نوشته هات باش
واسه چی بخندم وقتی کسی به من لبخند نمی زنه؟ من خسته ام..... بهم سر بزن... واسم بنویس تا ششاید برای نوشته های تو لبخندی بزنم